بسمه تعالی
تولد:
محمدنوری صفا فرزند مرحوم کربلایی صفرعلی فرزند مرحوم رضا فرزند مرحوم کریم فرزند مرحوم شیخ حیدر(همه درنکوآباد مبارکه اصفهان مدفونند) ، در ششم مهرماه ۱۳۴۸ شمسی درخانه پدری درمحله نیکبخت اصفهان از مادری مهربان وباتجربه ازاهالی آدریان خمینی شهر اصفهان بدنیا آمدم و این تولد پس ازاخراج ایرانیها درزمان حسن البکردرعراق وبعداز ۲۵ سال اقامت خانواده در کربلا اتفاق افتاد ومن نه روزه بودم که دوباره خانواده به عراق رفتند وپس از گذشت یکسال دوباره ایرانیها را از عراق اخراج کردند وخانواده ما هم جزء انها به ایران وچون اقوام مادری درخمینی شهر وپدری درنکوآباد بودند وعدهای هم در اصفهان بودند به اصفهان امده ودر محله نیک بخت خانه ای خریدیم
به علت کم بودجا خانه نیکبخت درسال ۱۳۵۵فروخته شد ودرمحله دستگردخیاراصفهان خانه ای خریداری کردیم وآنجا ساکن شدیم بیاد دارم که به علت غریب بودن ما درآن محله واینکه معروف شده بود عراقی هستند دو خانواده به گرمی ازما استقبال کردند یکی شاه غلام وحید(خدارحمتش کند)و یکی هم حسن دهقان (پدرخانم بنده)وبه دلایلی نام وفامیل مستعار داشتیم .
دبستان وشکایت به آموزش وپرورش وهماهنگی شعاربرضدشاه:
دوره ی ابتدایی را در دبستان کمال الدین بودم وتاسال سوم که ازدست ناظم مدرسه که بسیارتندوخشن ودست بزن داشت به تنگ آمده بودم وباهماهنگی یکی ازهمکلاسی هایم به نام اقای ستارپرست به آموزش وپرورش رفتیم وبه بازرس شکایت کردیم ولی چشمتان روزبد نبیند بسیاربد با ما دونفربرخورد شد به حدی که بغض کرده وناراحت شدیم وگفت فردا به مدرسه می ایم وبا شما برخورد میکنم . نگرانی وناراحتی واحتمال اخراج و….درنهایت به فکرمان رسید به همه همکلاسیها بگویم همه هنگامی که بازرس سرصبحگاه امد وخواست مارا تنبیه کند اول من میگویم مرگ برشاه وبعدهمه همراهی کنند شب را با ترس ودلهره ازفردا به صبح رساندم وبا نگرانی توام باترس به مدرسه رفتم وبه همه همکلاسیها دوباره قرارمان را گوش زد کردم وبا به صدادرامدن زنگ به صف شدیم اماده ومضطرب ولی بازرس نیامد (به علت شلوغیهای ان زمان نیامدند) دوره دبستان درسال ۱۳۵۹و۱۳۶۰به اتمام رساندم.
راهنمایی ومسئول انجمن اسلامی :
سپس برای طی دوره راهنمایی به مدرسه وحید رفتم وطی مدتی که درمدرسه بودم بعنوان مسئول انجمن اسلامی بادبیری بنام اقای نصر وبچه های خوب وبیادماندنی مانند اقایان شریف -ظهیری- راسخ -ازادروش -نصیری -ملک محمد- محمدنژاد-عنایت-اسماعیل زاده -فروتن-شعبانی – شهید ملک محمد-شهید جوادی -ناظمی -دفاعی – سلیمانی-بخشی-دهقان-عنایت-سموعی-شهیدسماعی-سیاسی-جانقربان-یوسفی- آقایی ودیگرانی که بیاد ندارم همکاری میکردم.
جادارد ازسروران گرامی ومعلمان آن دوره مانندآقایان سموعی -اقایی-مرحوم قشقایی-جورتانی -باقری -نکویی-جلالایی-نصرودیگران بزرگواران یادکرده وبرایشان ارزوی توفیق وعاقبت بخیری نمایم
فراربه اهواز برای رفتن به جبهه با دوستم شهیدعلی ملک محمد:
باهمکلاسی ودوست عزیزم علی ملک محمد (اوچند سال بعد جبهه رفت وبه شهادت رسید)باطرفندهای مختلفی بلیط اتوبوس خریداری کردیم وبه اهوازفرارکردیم تابه جبهه برویم که یک خانواده اهوازی مارابه بهانه نااشنایی بااهوازوراهنمایی برای رفتن به جبهه به خانه خودبرد وباتماس بابرادر دوستم بنام احمدآقا، آدرس خانه اش را گفت واو آمد ومارا به اصفهان بازگرداند
اصرار برجبهه وآموزش دستگاه های راه سازی:
بااصرارزیادمن وراهنمایی برادرم به دوره آموزشی رانندگی وسائل راه سازی به جهاد اصفهان رفتم و۴۵ روزآموزش دیدم وبه عنوان راننده بلدوزر(بعدها بخاطراینکه این افرادچهارمتر اززمین بالاتربودندوبرای رزمندگان سنگر میساختند ولی خودشان روی دستگاه سنگری نداشتند به سنگرساز بی سنگرمعروف شدند) به جبهه اعزام شدم و۱۲ماه درجبهه های جنوب بودم ودرکنار رانندگی بلدوزر وبیل مکانیکی و کامیون دیگروسایل راه سازی مسئولیت عقیدتی بنه هایی که درآنجا مستقرمیشدیم را هم به بنده واگذار میکردنندوبسیاری از اوقات که امام جماعت نداشتیم بنده را به اصرارجلومی گذاشتندوپس از بازگشت ازجنگ گواهینامه پایه یک گرفتم.
شروع دروس حوزوی باسرعت ودقت :
درسال ۱۳۶۶به حوزه علمیه ومدرسه ذوالفقار وسپس به مدرسه صدر بازاررفتم وحین درس خوشنویسی رانزد اساتیدی همچون قناعت ومعین وفرزانه کارکردم.
دروس مقدمات را ازحجج اسلام سجادی ودانشمندومسجدی وفقیه وفقیهی فراگرفتم وطی این دوره به خاطراشنایی قبلی با زبان عربی ومصمم بودن ودقت درامتحانات چندین نوبت ازدست ایت الله حسن امامی (رحمت الله علیه)هدیه گرفتم
ودروس سطح را ازمحضرآیات عظام ابطحی وامامی ومهدوی وکلباسی شاگردی کرده
وسپس به دروس خارج آیات عظام نعیم ابادی در بندرعباس وامامی وشریعتی در دزفول وبعداز بازگشت به اصفهان به صورت ناپیوسته به دروس ایات عظام طباطبایی ومظاهری میرفتم وازطریق شبکه های اینترنتی هم ازدروس ایات عظام قم بهره مند میشده ومیشوم . وهنوز خودرا یک طلبه برای یادگیری علوم اهل بیت علیهم السلام درمحضراساتید می دانم.
رفتن به جبهه به عنوان طلبه:
خرداد ماه سال ۱۳۶۷به عنوان طلبه به جبهه اعزام شدم ووپس ازپذیرش قطعنامه بازگشتم
بازگشت از جبهه ودیدن اطلاعیه مراسم هفته فوت پدرم:
ازجبهه امدم ولی یک هفته دیرشده بود ومن به مراسم هفت پدرم رسیدم او مرحوم کربلایی صفرعلی نوری صفا درروز عید غدیر سال ۱۳۶۷به خدا پیوست ودر نکوآباد مبارکه دفن گردید. روحش شاد.
ازدواج :
درسال ۱۳۶۷به توصیه پیامبرم عمل کردم وباهمراهی خوب ودلسوزوصبورازدواج کردم
فرزندان:
دختری را خدا سال۶۹ نصیبم کرد وبه یاد دخترپیامبراکرم ص باتوافق همسرم نامش را فاطمه نهادیم
پسری را خداوند متعال سال ۷۹ نصیبم کرد وبه یادبرادرشهیدم وباتوافق همسرم نامش را عبدالرزاق نهادیم
رحلت برادرم وادامه راه او درنظام مقدس جمهوری اسلامی ایران:
سال ۱۳۷۲برادرم حاج شیخ عبدالرزاق نوری صفا به خداپیوست او از نوادری بود که توفیق حضور و مشارکت در ۴۵ عملیات و محور عملیاتی را پیدا کرده و در تمام طول جنگ، دوشادوش رزمندگان اسلام به فعالیت های رزمی و تبلیغی پرداخته است.وبااینکه ازناحیه ریه جانبازشیمیایی شده وهرازچند گاهی دربیمارستان بستری میشد وبه توصیه پزشکان دروسیله نقلیه وهم درمحل کاروهم درخانه دستگاه تنفسی برای مواقع اضطراری گذاشته بودندولی هرگز برای خود دربنیاد پروند درست نکرد و هرگز دنبال نکرد واجازه هم نداد کسی دنبال کند ومی گفت من با خدای خود معامله کرده ام واو برای من کافی است . نثار روحش وپدرش صلوات بفرست.
مسئولیتها
طلبه ای درخدمت آرمانهای روح الله موسس نظام جمهوری اسلامی ایران و نایب امام زمان امام خامنه ای هستم ان شاءالله
کتابها ومقالات:
همه انچه که تهیه نموده ا م بجز دومورد چاپ نکرده و به صورت مقاله است که یا تدریس شده ویا به صورت بوروشور دراختیار دیگران قرارگرفته است والبته درسایت نیز گذاشته شده تا علاقه مندان بتوانند دانلود کنند وتعدادی ازانها را نام میبرم:
- اموزش روخوانی قران مجید به روش عثمان طه
- قدرت الله
- شهید درروایات وایات قران
- سن وسال ائمه دروقایع تاریخی مختلف
- ازدواج چراوچگونه
- خطبه شعبانیه وتقستم بندی مطالبات پیامبراکرم ص
- چهار عالمی که طی شده وسه عالمی که ناچاریم طی کنیم
- شگفتی افرینش درروزنه های بدن
- وموضوعات متنوع قرانی دیگر که به تدریج در سایت گذاشته خواهد شد
امید وارزوها:
به فضل ورحمت خداوند قادرومتعال امید بسیاردارم ومعتقدم فقط اوست که هرچه خواهد میشود و هرکاری خواهد انجام میدهد که اوفعال ما یشاءاست ومی دانم که بهشت را به بها میدهد و اعتقاد دارم که بهای بهشت او بهانه هایی است که ازطریق دین مبین اسلام به مارسیده که یا درقران مجیداست ویا درروایات معصومین علیهم السلام متجلی شده است وارزو دارم خداوند قادرمتعال مرا توفیق انجام بهانه های کفته شده اش را بدهد تا در روز قیامت به یکی ازاین بهانه ها توفیق نجات پیداکرده و درجوار رحمتش اسوده باشم .
خدایا ،کریما هرچه تو لایق آنی نصیبم کن ،نه آنچه که من لایق آنم
خدای من ،تو همانی که من میخواهم ،مرا آنگونه قرار بده که تو میخواهی.