شعری ازیفعل الله مایشاء
admin
فوریه 14, 2016
دستهبندی نشده
1,823 مشاهده
یفعل الله مایشاء
اشعاری ازشاعران دیدم لذت بردم شما دوستان هم لذت ببرید
سنایی
فصل فی التسلیم
لطف او هر که را دلالت داد آخرش هدیهٔ هدایت داد
قهرش آن را که بد مقالت کرد هدف پاسخ ضلالت کرد
زشتی و خوبی وکم و بیشی رنج و راحت، غنا و درویشی
کردهٔ اوست جمله نیک بدان «یفعل الله مایشا» برخوان
بد و نیک تو در عمل بسته ست نقش آن جمله در ازل بستهست
هر چه امروز پیش میآید همه برجای خویش میآید
از برای یک بلی کاندر ازل گفتست جان تا ابد اندر دهد مرد بلی تن در بلا
خاک را با غم سرشت اول قضا اندر قدر غم کند ناچار خاکی را بنسبت اقتضا
اهل معنی میگدازند از پی اعلام را زهره نی کس را که گوید از ازل یک ماجرا
در ازل رفتهست تقدیری ز عشقت بر سرم جز رضا دادن نگارا حیله و تدبیر چیست
خیام
رباعی شمارهٔ ۵
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا
حافظ
غزل شمارهٔ ۸۰
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
غزل شمارهٔ ۱۶۱
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
عطار
بکرد از لطف و قهر خود معیّن دو فرقت اندرین عالم مبین
تمامت را بقدرت کرد پیدا ز پشت آدم و از بطن حوا
گروهی را بلطف خود نوازد بقهر خویش قومی را گدازد
نه آنها جسته در فطرت پناهی نه اینها در ازل کرده گناهی
ز جمله بر کشیده اولیا را وز ایشان بر گزیده انبیا را
امیرخسرودهلوی
نوشته بر سر ما یفعل الله چرا و چون کجا گنجد درین راه
هر آنچه او کرد گر خوب است و گر زشت خردمند آن همه جز خوب ننوشت
ازو دان هر چه هست ار هست ور نیست که هست و نیست «کن» جزوی دگر نیست